دراین پست 33 دستورالعمل که انجام اینها میتونه خیلی زیاد در سرنوشت ما تاثیر گذار باشه:

این 33 دستورالعمل از کتاب مصباح الهدی نوشته آقای مهدی طیب استخراج شده است.

همه ی ذرات عالم با خدا صحبت می کنند و به ما هم می گویند تو هم با خدا صحبت کن.

1- در شبانه روز، ترجیحا دل شب، ده دقیقه ای با خدا خلوت کن. وضو بگیر و سر سجاده ات بنشین و به خداوند عرض کن به دیدار شما آمده ام. اگر خطاهایت و افکار دنیوی به ذهنت آمد، چند استغفار کن، بر طرف می شود و فضای دلت خلوت و روشن می شود. آن گاه صلوات بفرست تا نورش بیشتر شود. اگر بر این کار مداومت نمایی، این ده دقیقه همه ی شبانه روزت را خواهد گرفت.

2- هر وقت فکر کردی از خودت زشتی دیدی، استغفار کن، زشتی را پاک می کند، وقتی زیبایی دیدی، بر پیامبر و آلش صلوات بفرست، زیبایی را زیاد می کند.

3- اینکه به مستحباتی چون غسل جمعه و نماز شب و ... زیاد سفارش نمی کنم، به خاطر عظمت و شرافت آنهاست و برای این است که آنها را سبک نشماری و برای تو عادی نشوند.اصلا مستحبات را به خاطر بزرگی شان اختیاری کرده اند.

4- کارهای خیلی قیمیتی را مستحب کرده اند. فعل مستحب، واجبات را با اعتبار می کند و زیبایی هم می آورد. خلق در جهنمند؛ با واجبات از جهنم بیرون می آیند و با مستحبات به مدارج بهشت نایل می شوند.

5- عمل مستحب ایجاد حب می کند. عدالت محبت ایجاد نمی کند، ولی فضل و احسان محبت می آورد. عمل مستحبی مثل هدیه و پیشکش برای دوست است که ایجاد دوستی می کند.

6- واجبات مال عموم خلق و مستحبات مال خواص است. مگر نشنیدی خداوند فرمود : اِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّی اُحِبِّهُ فَاِذَا اَحبَبتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذی یَسمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یبصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یبطِشُ بِها اِن دَعَانی اَجَبُّهُ وَ اِن ساَلَنی اَعطَیتُهُ: هر آینه او به وسیله ی مستحبات به من نزدیک میشود تا آنجا که من او را دوست بدارم. پس هنگامی که او را دوست بدارم، گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او میشوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن می گیرد.اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من در خواست کند، به او عطا می کنم.

7- در مستحبات خیلی کم حوصله نباشید.مرحوم حاج آقا حسین قمی با همه ی موقعیت علمی و اشتغالش، مقید بود هر روز زیارت عاشورا را در حرم با صد لعن و صد سلام بخواند.

8- قرآن فرمود: وَ مِن اللَّیلِ فَاسجُد و سَبِّحهُ لَیلأ طَویلأ: و مقداری از شب را سجده کن و در شب طولانی، خداوند را تسبیح کن. در لیل دنیا باید از سجده نهایت بهره را گرفت و در لیل طویل برزخ باید به تسبیح پرداخت. هر وقت مضطر شدیم، به خاک سجده بیفتیم.

9- وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسجُد : مقداری از شب را سجده کن، مقصود لیل دنیاست. سجده چیز بسیار ارزشمندی است. شب ها یک سجده ی طولانی داشته باشید. هروقت حزن و غم آمد، چه غصّه ی دنیا و چه غصه ی آخرت، شب است. وَ سَبِّحهُ لَیلأ طَویلأ : و در شبی طولانی خدا را تسبیح کن. مقصود از لَیلأ طویلأ لیل عالم برزخ است. با سجده در لیل دنیا انسان از عالم برزخ سردر می آورد و آنجا باید فقط تسبیح کرد و گفت سُبحانَهُ سُبحانَهُ سُبحانَهُ، یعنی خداوند بالاتر و منزه است از هر خوبی که فکر کنیم. قیامت روز است و شب ندارد، یعنی غم و حزن به قیامت راه ندارد.

10- در هرشبانه روز لااقل یک سجده ی طولانی داشته باشید. هیچ عبادتی مثل سجده نیست.




برچسب ها :

در قرآن داستانهاي فراواني از توبه انبياء عليهم السلام و غير آنان بيان و مطرح شده است که ما به جهت استفاده بيشتر و کاربردي تر مطرح کردن توبه، به نمونه هايي از توبه غير معصومان اشاره مي کنيم:

1. متخلّفان تائب

سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک»، « ضرارة بن ربيع» و «هلال بن اميّه» از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پيامبر سرباز زدند، ولي اين به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستي و تنبلي بود و چيزي نگذشت که نادم و پشيمان شدند. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله از صحنه تبوک به مدينه بازگشت، آنها خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدند و عذرخواهي کردند؛ اما پيامبر صلي الله عليه و آله حتي يک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد که احدي با آنها سخن نگويد.
آنها در يک محاصره عجيب اجتماعي قرار گرفتند، تا آنجا که حتي کودکان و زنان آنان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند. پيامبر صلي الله عليه و آله اجازه جدايي نداد، ولي دستور داد که به آنها نزديک نشوند. فضاي مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براي نجات از اين خواري و رسوايي بزرگ، شهر را ترک گويند و به کوههاي اطراف مدينه پناه ببرند.
اينها همه زمينه توبه را در آنها فراهم مي کرد. از جمله مسائلي که حالت توبه را در آنها ايجاد کرد اين بود که کعب بن مالک مي گويد: روزي در بازار مدينه با ناراحتي نشسته بودم، ديدم يک نفر مسيحي شامي سراغ مرا مي گيرد. هنگامي که مرا شناخت، نامه اي از پادشاه غسّان به دست من داد که در آن نوشته بود: اگر صاحبت تو را از خود رانده، به سوي ما بيا! حال من منقلب شد [ و اشک در چشمانم حلقه زد و] گفتم: اي واي بر من! کارم به جايي رسيده که دشمنان در من طمع کرده اند.

(لطفا برای مشاهده ادامه مطلب بروی لینک ادامه مطلب کلیک کنید)




برچسب ها :

سرِ کلاس، بحث این بود که چرا برخی از پسرهایی که هر روز با یک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته برای ازدواج می گردند! اصلا برایمان قابل هضم نبود که چنین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگی شان باشند!

این وسط استادمان خاطره ای از خودش تعریف کرد.

ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم. روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد. سر وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت. سرِ کلاس هم بودیم مدام حرف های دیگران را به تمسخر می گرفت و با پسرها بحث می کرد و بگو بخند دداشت. دختر شوخی بود و ددر عین حال، ظاهر شادی داشت.

سلام کرد و گفت: حاج آقا من میخواستم در مورد مساله ای با شما صحبت کنم، اجازه هست؟

گفتم بفرمائید و شروع کردن به تعریف کردن:

« راستش حاج آقا توی کلاس، من خاطرِ یه پسر رو میخوام، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم. میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید. آخه اونم مثل خود من، خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه. روحیاتمون بهم میخوره. با هم بگو بخند داریم. از چشمهاش معلومه اونم منو دوست داره، ولی روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم. میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید.»

حرفش تمام شد و سریع به بهانه اینکه کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.




برچسب ها :

یکی از آثار مثبت رعایت حجاب و عفاف، بالا بدن ددرجه ی امنیت جانی و ناموسی خانم هاست. به عبارتی، برهنگی و بدحجابی و ترک حیا و عفاف، اولین ضربه را به دختران و زنان وارد می کند.

در یک جامعه، به هر میزان که برهنگی و بی حجابی، شیوع پیدا کند، آمار حمله، اذیت و تجاوز به عنف بالا می رود. یک محقق غربی، در خصوص آثار زیانبار برهنگی و بی عفتی در سطح جامعه می گوید : بدیهی است وقتی اجازه دادیم هر کاری آزاد باشد، آزار جنسی، مزاحمت ها و تجاوزها هم افزایش پیدا می کند. جامعه ای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است. (رجوع شود به: فمنیسم در آمریکا تا سال 2003، ص26، نوشته برخی محققان غربی)

آری دنیای کنونی، زن را در معرض نمایش گذاشت، اما نه تنها مردان و جامعه آرام نشده و شهرت ها سیرنشدند، بلکه عطش جنسی صدد برابر شده و خیلی از جوانان غربی درنده تر شده اند.

یک فمنیست غربی می گوید: با آزادی بی قید بخشیدن به زنان، آزادی برای زنان زیاد نشد بلکه این دستور و حکم به آزادی زنان، بی بندد و باری مردان را زیاد کرد. (رجوع شود به کتاب بالا که آدرس آن داده شد)

منبع: کتابچه ناموس- معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه




برچسب ها :

عوامل مختلفی می تواند داشته باشد، از جمله :

* آشنا نبودن با باورها و مبانی اسلام و آگاه نبودن به آثار مثبت عفاف و حجاب در جامعه.

* خود کم بینی و پیروی محض از دیگران. ایشان دائما چشم و گوششان ب دیگران است.

* انگیزه های سیاسی: مثلا نوعی مقابله با ارزش های نظام اسلامی.

* بهبود رتبه ی شخصیتی در میان شهرروندان!!!!! یعنی چه؟؟؟؟؟

یعنی برخی با آرایش کامل و برجسته نمودن زیبایی های ظاهری و رسیدگی به جلوه های بصری، دنبال این هستند که جایگاه و رتبه ی شخصیتی و من واقعی خویش را بالا ببرند. یعنی توجه ها را جلب کنند. یعنی دیگران بیشتر به او و هویت او احترام گذاشته و تکریمش کنند!!!!! ولی آیا ......!؟؟؟

آیا واقعا با تزیین و آرایشِ سطح بیرونی خود، نگاه ها و توجه ها به «من» و «خود واقعی» بیشتر می شود؟

آیا فراوان کردن جلوه های جسمانی، باعث نمی شود که غالب مردم به حاشیه های من توجه کنند نه خود واقعی من؟ آیا من، جلب نظر میکند یا ظاهر من؟ آیا در این صورت، منِ دختر یا پسر، خلاصه نمی شوم در لایه رویین و سطح ظاهری؟

و آیا در این صورت، ارزش من، به میزان خوشگلی نخواهد بود؟ و در واقع اگر برهنگی و آرایش ظاهری اصل و ارزش شود، تامین نیازهای شهوی هوسران ها، اصیل خواهد شد. و شخصیت زنان از زاویه ی مردهای شهوت ران، نمره ی قبولی یا ردُ خواهد گرفت.

لازمه ی سخنان گذشته این می شود که: رعایت عفاف و پوشش، باعث می شود«خودواقعیِ» زنان، مورد توجه قرار گیرد و پوشش دینی، سبب احترام، تکریم و بالا رفتن ارزش منِ انسانی می شود.

منبع: کتابچه ناموس- معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه




برچسب ها :
دعای فرج

رای سلامتی و تعجیل در ظهور یوسف زهرا (عج) این دعای شریف را زمزمه کنیم در ادامه ی مطالب ....

 




برچسب ها :
خدا از تو می پرسد چند ساله ای و تو می گویی بیست سال.




برچسب ها :

به گزارش گروه خاکریز سایبری بولتن نیوز؛ نوینسده وبلاگ همسر یک طلبه نوشت:

این روزها  کمتر خانواده ای هست که ساعت20:45 سریال زمانه را نبیند و به قول بعضی ها در این ساعت بازار ماهواره ها خلوت تراست 

ولی چند سوال ذهن من رو مشغول کرده:




برچسب ها :

اگر واقعاً حزب‌اللّهى و مؤمنند، خب نكنند.

مى‌بينيد كه تشخيص ما اين است كه اين كارها به ضرر كشور است.


اظهار نظر صریح رهبر انقلاب در رابطه با حوادث قم و و مرقد امام.






برچسب ها :

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم ، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن .
 تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم. خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد ، با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن ، آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم ، بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ؛ ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
 الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
 حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن نه
گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد




برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد