در را نبسته، همان پسری که دختر به خاطر او با من سر صحبت رو باز کرده بودد وارد اتاق شد. به خودم گفتم حتما این هم به خاطر این دخترک آمده. چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!

پسر، حرفش رو اینطو شروع کرد که: «من در کلاسهایی که میرم، دختری چشم من رو بد جور گرفته، میخوام بهش در خواست ازدواج بدم، ولی اصلا روم نمیشه و نمیدونم چطوری بهش بگم!».

بهش گفتم اون دختر کیه؟ گفت: «خانم فلانی!!!!»

چشم هام گرد شد! دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!!!

گفتن: تو که اصلا به این دختر نمیخوری! من ابهاش چندتا کلاس داشتم؛ این دختر خیلی سرسنگین و سربه زیره؛ بی زبونی و حیایی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دختراهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه.

نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کررد به پاسخ دادن:

« من از دخترهایی که خیلی با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد. من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه. دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مررد زندگیش بکنه، زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه، همه درد و دل هاشو با مرد زندگیش بکنه. حالا شما به من میگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری میتونم باهاش زندگی کنم؟!!

من همون دختر سر به زیر سنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده؛ همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده، شیش دنگ به درسشه و نمراتش عالی! همون دختری که حجب و حیاش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه و من هم به خاطر همین مزاحم شما شدم؛ چون اونقدر با وقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم در خواستم رو بگم.»

منبع: کتابچه ناموس- معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








برچسب ها :